نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

دخمل عسلي مامان و بابا

نیایش و خاله ها

سلام به عزیز دل مامان خاله مژگان - دوست مامانی-هر از گاهی حرفای قشنگی برات مینویسه . دوست دارم اینارو داشته باشی و وقتی بزرگ شدی با جون و دل بخونی و تو زندگیت به کار بگیری.امیدوارم خانوم موفق و سربلندی باشی عزیزم. "دختر قشنگم نیایش برایت حرف هایی را می نویسم که وقتی خانم بزرگ و زیبایی می شوی به کارت می اید. مثل من، مثل مادرت که یاد گرفته ایم در سایه زندگی چگونه رفتار کنیم. دخترکم! گاهی آدم ها حرف هایی می زنند که کافی است یک گوشت را بکنی در یک گوشت را بکنی دروازه و بعد می بینی زندگی چقدر بهتر است . آن آدم ها را بشناس . هر وقت ، هر وقت حرف زدند گوش هایت را در و دروازه کن . مبادا حرف هایشان را باور بکنی ها . مبادا حتی یک لحظه ، ...
27 مهر 1391

دومین بیماری عسلک

سلام صبح بخیر قند عسل خوبی مادر؟؟؟راستش دلم نمیخوواست این پست رو تو وبلاگت بذارم آخه دوست دارم وبلاگت همیشه از خوشی و سلامتی بگه .اما این موضوع بد جور رو دلم سنگینی میکرد مینویسم شاید آروم شم. روز دوشنبه تو راه بودم که مامان جون تماس گرفت و گفت مستقیم بیا خونه و جایی نرو هی پرسیدم چی شده گفت کارت دارم.منم که با مهناز خانوم قرار داشتم بریم آشپزخونه رو گردگیری کنه.اول مهناز خانوم رو بردم خونه و سریع اومدم خونه مامان جون دیدم شما بیحالی و مامان جون هم فرش دم آشپزخونه و رو فرشی و لباس شما رو شسته و پهن کرده تو تراس تویه لحظه این جوری شدم : آخه مامان جون گفتن شما از صبح اسهال و استفراغ شدید داری زنگ زدم مطب آقای دکترمرزبان سا...
27 مهر 1391

واکسن یک سالگی

سلام و صبح بخیر خوشگل خانوم روز یکشنبه 23/07/91 ساعت حدود 10 رفتیم درمانگاه شما کنترل بشی و واکسن بزنی . خدارو شکر رشدت خوب بود و خانم محمدی که پرونده شما از روز اول دستش بوده راضی بود -و گفت از این به بعد خوراک سفره رو میتونی بخوری منهای ادویه و رب - اینو خودمم میدونستم و الان حدود 5/1 ماهه که من دیگه تو خوراک هایی که میپزم ادویه نمیزنم و شما هم با ما هم سفره میشی. و اما واکسن من که خیلی نگران بودم و دل تودلم نبود که چطورمیشه و منتظر گریه شما بودم و خودمو اماده کرده بودم که به سختی آرومت کنم .خانومی که اونجا مسئو ل واکسن بود چند تا سوال پرسید و واکسن رو اماده کرد و به رون پای راستت آمپول زد. اون لحظه من این شکلی بودم بع...
27 مهر 1391

تولد تولد تولدت مبارککککککککککککککک

دختر ناز مامان سلام تولدت مبارک خانوم طلا الهی صدساله شی نه صدوبیست ساله شی نه صدو بیست سال کمه همیشه زنده باشی مامان جونم ازت ممنونم که به زندگیم اومدی وخوشبختی منو صد چندان کردی - گاهی فکر میکنم اون موقع که شمانبودی آیا من زندگی میکردم؟؟؟ خداجون ازت سپاسگذارم یکی از زیباترین فرشته هاترو به من هدیه دادی - بهم لیاقت بده بتونم از عهده وظایفم  در مقابل فرشته ات به خوبی بر بیام.الهی امین و اما از برنامه هایی که واسه این روز مهم داشتیم .تو خونه خودمون یه جشن کوچیک باحضور مامان جون(مامان خودم) خاله ها و زندایی ودختر خاله های خودم برای شما گرفتیم .از موسسه روز به کشک بامجون ودلمه گرفته بودم و خودم هم ذرت مکزیکی و سالاد ماکارو...
22 مهر 1391

نیایش به روایت تصویر

سلام دخترم صبحت بخیر فرشته نانازی من امروز باکلی عکس اومدم پیشت - اما هم یه گلگی از خودم دارم هم از خاله های مهربون نینی سایتی که هی میگفتن مامان نیایش عکس میخوایم یادته تو پست های قبلی گفتم خونه نت نداریم - کامی شرکت فلش خور نداره و ...- نه به فکر خودم میرسید نه دوست جونام میگفتن که خب عکسارو بریز رو cd و بیار.پنج شنبه که تولدت بود و خاله ها تهدیدم کرده بودن که شنبه باید با عکس بیام -یهو به ذهنم رسید که چی کار کنم و بالاخره امروز وبلاگت عکس بارون میشه. اگه لطف کنین و به ادامه مطلب سر بزنین یه سری از عکسای نیایش تو 3-4 ماه گذشته اس نیایش جون یاد گرفت تو 11 ماهگی با این مککعب های برجسه تایی بسازه کیکیشو میبریم خونه باباب...
22 مهر 1391

خاطره زایمان

دختر گلم سلام سلام به فرشته مهربونی که  نزدیک 11 ماهه باهامونه و زنگیمونو گرم و دلنشین کرده – طوری که گاهی با باباجون فکر میکنیم اگه شما نبودی ما چطوری زندگی میکردیم؟؟؟ نوگل مامان داره تولدت نزدیک میشه و من همیشه تصمیم داشتم  خاطره زایمانم رو روز تولد یه سالگی برات پست بذارم تووبلاگ و امروز دارم به این منظور مینویسم – البته یه دلیل دیگه هم داشت – میخواستم بدونم آیا اونطور  که همه مادرا میکن لحظه تولد نینی رو آدم هیچ وقت فراموش نمیکنه؟؟؟ این پست یه کم طولانی میشه و از روز 19/07/90 شروع میشه ، یکسال گذشت: پارسال این موقع یه فرشته ناز تو دل من بود که با تکوناش و ضربه هاش هر لحظه منو بیشتر از قبل به خدا ن...
22 مهر 1391

نیایش وخاله ها

سلام دسته گل مامان بهت گفته بودم مامانی یه دوست خوب داره- (خاله مژگان شمارو میگم ) لطفا کرده یه متن قشنگ برات نوشته - دوست دارم همیشه تووبلاگت بمونه : تو بخواب نازنینم .... به جان تمام دلواپسی هایم قسم، که لحظه ای دیده بر هم ننهم و نگهبان تمام غزل های بر باد رفته باشم قول می دهم یک مو نیز از سر قاصدک رویاهایت کم نشود ، تو بخواب نازنینم ....شب به خیر دلم می خواهد آرام خوابیده باشی، بی ترس، بی دلهره، بی دلتنگی دلم می خواهد وقتی خوابی انجا باشم، دم در بایستم، سرم را بچسبانم به چارچوب، نگاهت کنم و مدام تکرار کنم "خوب بخوابی گلم" مثل یه گنجیشک کوچیک اروم بخواب مهربونم چشماتو رو هم بذار من اینجا بیدار میمونم کابو...
17 مهر 1391

اولین قدم ها

سلام صبح بخیر امروز خیلی خوشحال و شاد اومدم سر کار آخه دیروز یه اتفاق خیلی جالب و خوب افتاد. نیایش عزیز من در تاریخ 03/07/91 یعنی 18 روز قبل از تولدش راه رفتن رو شروع کرد .صبح بابابزرگ جون که بازیش میداده اول دو قدم بعد هم 4-5 قدم راه رفته - شب هم تو خونه خودمون تا 8-9 قدم رو راه رفت خیلی ذوق میکنم وقتی میبینم دخترم لحظه به لحظه بزرگ میشه و مهارت های جدید یاد میگیره - دیروز سومین دندون دختر نازم که بالا سمت چپ هست هم جوونه زد . لحظه به لحظه بیشتر عاشقش میشم وقتی میبینم وجود و حضورش شادی زندگیمونو صد چندان میکنه . دختر عزیزم اولین قدم هات مبارک باشه - امیدوارم همیشه عمر قدم در راه خوشبختی و موفقیت بگذاری و مسیر پیشرفت و ترقی رو...
4 مهر 1391

روز دختر مبارک

سلام دختر عسلی مامان - روزت مبارک خوشگل خانوم. چقدر خوبه آدم مامان یه دختر خوشگل ناز نازی باشه و همه بهش بگن "دوزلی ننه" یعنی مامان بانمک . آخه ما آذریها یه مثالی داریم که میگیه : قیزسیز ننه ، دوز سوز ننه.یعنی مادری که دختر نداره بی نمکه هههههه حالا من حسابی با نمکم .چون دخترم هم حسابی با نمک و نازه . اینارو گفتم که به اینجا برسم : فردای روز دختر با خانواده خالم اینا رفته بودیم پارک بانوان . دختر منم که یکه تاز . خلاصه این طوری شد که لقب دوز لی ننه به اینجانب اختصاص یافت.قربون دختر ماهم برم که باعث شد منم با نمک بشم فدای دختر عسلی خودم. نیایش جون خوشگلم کادو روزی دختر برات 5 تا بلوز آستین دار - یه شلوار جین مشکی و دو جفت جوراب خریدم . ...
1 مهر 1391
1